دیوان بیدل شیرازی/مکان گنج

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آه شرر بار مكان گنج
از بیدل شیرازی
نصیحت
دیوان بیدل شیرازی


ما را بهشت ديدن رخسار دلبر است با لعل او چه حاجت تسنیم و كوثر است
فردوس با خیال تو باغیست با صفا خورشید با جمال تو جرمی مكدر است
مه را نگفته است كسی در جهان هنوز با روی دلفریب تو هرگز برابر است
این حسن و لطف نیست در آب و گل بشر جانی كه او به صورت جسمی مصور است
این زلف تابدار تو یا مشك خلخ است این قد دلپسند تو یا سرو كشمر است
یعقوب اگر جمال تو دیدی شبی به خواب گفتی هزار بار ز یوسف نكو تر است
كوی از صفای روی تو چون باغ حرمست بزم ز شمیم بوی تو چون گل معطر است
حاجت به شمع نیست چو آیی تو در وثاق آنجا كه شمع روی تو صبح منور است
زاهد حدیث هول قیامت بیان نمود آنرا كه عشق دوست چه پروای محشر است
خلقی ره حجاز سپارند و بیدلان طوف حریم دلبرشان حج اكبر است
آن یك مطاف خلق بود این مطاف حق از خلق تا به خالق فرقی مقرر است
كنج خرابه ایست كه باشد مكان گنج قلب شكسته است كه ماوای دلبر است
بیدل مگو كه پای طلب می نباشدم در راه وصل دوست مرا پای را سر است

***