دیوان بیدل شیرازی/مهر عالم آرا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
دعوت به عدل | مهر عالم آرا از بیدل شیرازی |
طریق بندگی |
دیوان بیدل شیرازی |
چو خواهی خفت بر خاکی چه خواهی فرش دیبا را | چو باید رفت از دنیا چه جوئی ملک دنیا را | |
چو فانی آمد این عالم نهی دل از چه بر فانی | چو عقبا جاودان آمد نجوئی از چه عقبا را | |
به گورستان اگر بینی دلا از دیدۀ معنی | سرا پای بتان بینی سراسر خاک صحرا را | |
به گلشن غنچۀ گل را دهان گلرخی می بین | نشان قد یاری دان به بستان سرو رعنا را | |
همانا خود لبی بودست گوئی لعل در معدن | همانا اشک چشمی بودست این چشمۀ خارا | |
بود چشم بتی بر جویباران نرگس شهلا | که باشد آیتی از بهر عبرت چشم بینا را | |
چو در ظلمات گور آخر بباید خفت ناچارت | چه جوئی ملک اسکندر چه خواهی تخت دارا را | |
یک امروزت چو فرصت هست غافل این چنین منشین | کجا داند کسی امشب که خواهد بود فردا را | |
وجود ذرّه از مهر است و بنگر بر دل بیدل | که بینی در درون ذرّه مهر عالم آرا را |
***