دیوان بیدل شیرازی/جلیس دوست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
زلف پریشان | جلیس دوست از بیدل شیرازی |
رحل اقامت |
دیوان بیدل شیرازی |
گرت هواست که بینی بهشت و طوبا را | بیا مشاهده کن آن جمال و بالا را | |
به ماه نسبت رویش دهم معاذالله | که این بها نبود آفتاب رخشا را | |
ببرد دل ز کفم آنکه می برد از یاد | درازی سر زلفش شبان یلدا را | |
جمال یوسف من گر به خواب خوش می دید | به خویش بود ملامت بسی زلیخا را | |
من از کجا و تماشای جلوهٔ رخ دوست | کلیم تاب نیاورد این تمنا را | |
کسی که با تو نشست از سر دو عالم خاست | جلیس دوست نخواهد نعیم عقبا را | |
به چشم مست تو هر کس که آشنائی جست | چو من بگوی که آماده باش یغما را | |
سواد زلف تو دل برد از کف مجنون | بهانه ساخت ولی عشق روی لیلا را | |
گرفتم آنکه نگفتیم درد دل بیدل | نهان کنیم چسان اشک چشم پیدا را |
***