سعدی (غزلیات)/هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد) از سعدی |
' |
هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد | یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد | |
همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد | هر که درمان میپذیرد یا نصیحت مینیوشد | |
گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید | ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد | |
شمع پیشت روشنایی نزد آتش مینماید | گل به دستت خوبرویی پیش یوسف میفروشد | |
سود بازرگان دریا بیخطر ممکن نگردد | هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد | |
برگ چشمم مینخوشد در زمستان فراقت | وین عجب کاندر زمستان برگهای تر بخوشد | |
هر که معشوقی ندارد عمر ضایع میگذارد | همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد | |
تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد | هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل میخروشد |