سعدی (غزلیات)/خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۰۰ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست)
از سعدی
'


خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست راحت جان و شفای دل بیمار آن جاست
من در این جای همین صورت بی جانم و بس دلم آن جاست که آن دلبر عیار آن جاست
تنم این جاست سقیم و دلم آن جاست مقیم فلک این جاست ولی کوکب سیار آن جاست
آخر ای باد صبا بویی اگر می‌آری سوی شیراز گذر کن که مرا یار آن جاست
درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم روم آن جا که مرا محرم اسرار آن جاست
نکند میل دل من به تماشای چمن که تماشای دل آن جاست که دلدار آن جاست
سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست رخت بربند که منزلگه احرار آن جاست