دیوان بیدل شیرازی/صید طایر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تیر ملامت | صید طایر از بیدل شیرازی |
پای دل |
دیوان بیدل شیرازی |
چه میشود که به یکسو نهی تو خود بینی | دمی مقابل رویم ز لطف بنشینی | |
من آفتاب جمال ترا نظاره کنم | تو قامت خم همچون هلال من بینی | |
به ماه سرو قد و رویت ار کنم تشبیه | هزار مرتبه بهتر از آن و از اینی | |
مرا جراحت دل تازه هر دم از ستم است | پراکنی تو ز هر سوی زلف مشکینی | |
نه مشک ناب ز مردم پدید می آید | ترا که نافۀ مشک است آهوی چینی | |
چرا ز چنگل تیزت دلی خلاصی نیافت | به صید طایر دلها اگر نه شاهینی | |
از آن دو نرگس فتان که فتنۀ صبری | وزان دو هندوی کافر که آفت دینی | |
شگفت نیست که خلقی به جان پرستندت | بیاوری اگر از نو تو دین و آئینی | |
بباد رفت مرا خاک زآتش مهرت | هنوز با من دلخسته بر سر کینی | |
خوشست گلشن گیتی و لیک فرصت نیست | همین قدر که گل از شاخ گلبنی چینی | |
هوای کاخ زر اندود در سرت تا چند | ترا که عاقبت از خشت هست بالینی | |
توانگری چه سود پیش فقیر افزونست | اگر چه شاه شوی همچنان تو مسکینی | |
مکان مجوی به شهری که اندرو بیدل | برای اهل دل نیست عزّ و تمکینی |
***