تاریخ مشروطه ایران/بخش نخست/به نام یزدان پاک
بنام پاک آفریدگار
سپاس خدا را که ما را فیروز گردانید، و اینک به چاپ دوم این تاریخ آغاز میکنیم. چاپ نخست بنام «تاریخ هجده سالهی آذربایجان» به پایان رسیده. زیرا هنگامی که آن را آغاز کردیم میخواستیم تنها پیشآمدهای آذربایجان را، از آغاز جنبش مشروطهخواهی تا هجده سال دیگر بنویسیم، ولی چون بکار پرداختیم دیدیم جدا کردن رخدادهای تهران و آذربایجان و دیگر جاها از هم نشدنیست. از آن سوی چون تاریخ را همراه مهنامهی پیمان و کمکم بیرون میدادیم، همین که چند شماره از آن مهنامه بیرون آمد بسیاری از خوانندگان دلبستگی به این تاریخ نمودند، و آگاهیهایی که میداشتند برای ما نوشتند، و یادداشتهایی که از خودشان یا از دیگران در دست میداشتند برای ما فرستادند، و همچنین با فرستادن روزنامهها، وکتابها، وسندها، وپیکرهها، یاری بسیار نمودند. میتوان گفت یک تکانی در میان یک دسته پدید آمد. با این همراهیها ما را جز آن نشایستی که به پیشآمدهای همه جا، از تهران، و آذربایجان، و گیلان، و دیگر کانونهای جنبش آزادیخواهی پردازیم. از این گذشته یک رشته انگیزههایی در میان بود که مرا به نوشتن تاریخ مشروطهی ایران وامیداشت. این بود «تاریخ هجدهسالهیآذربایجان» از نیمهی راه خود، رویهی «تاریخ مشروطهی ایران» گرفت، و اکنون چاپ دوم را به همین نام که درست تر و بهتر است آغاز میکنیم، و میباید دانست که در این چاپ بسیار داستانها و پیکرهها افزوده گردیده (به ویژه در بخش یکم)، و خود کتاب نوینی شده.
اما انگیزههایی که گفتم مرا به نوشتن تاریخ مشروطه وامیداشت فهرستوار آنها را میشمارم:
۱ ـ سی سال گذشت و یکی از آنان که در جنبش پا در میان داشته بود و یا خود میتوانست آگاهیهایی گردآورد بنوشتن آن برنخاست، و من دیدم داستانها از میان میرود و در آینده کسی گردآوردن آنها نخواهد توانست. یک جنبشی که در زمان ما رخ داده، اگر ما داستان آن را ننویسیم دیگران چگونه خواهند توانست؟!..
۲ ـ جنبش مشروطهخواهی با پاکدلیها آغازید ولی با ناپاکدلیها به پایان رسید، و دستهایی، از درون و بیرون، به میان آمد، آن را بهم زد و ناانجام گذاشت، و کار به آشفتگی کشور، و ناتوانی دولت، و از هم گسیختن رشتهها انجامید، و مردم ندانستند آن چگونه آمد و چگونه رفت، و انگیزهی ناانجام ماندنش چه بود. دانستن این رازها آسان نمیبود، و اگر هم کسانی به گردآوردن داستانها پرداختندی به این رازها کمتر پی بردندی و گیجوار درماندندی.
۳ ـ شیوهی مردم سستاندیشه است که همیشه در چنین داستانی کسان توانگر و بنام و باشکوه را بدیده گیرند و کارهای بزرگ را بنام آنان خوانند، و دیگران را که کنندگان آن کارها بودهاند از یاد برند. این شیوه در ایران رواج بسیار میدارد، و در همین داستان مشروطه نمونههای بسیاری از آن پدید آمد. مثلا جنبش مشروطه را در ایران آقایان طباطبایی و بهبهانی و دیگران پدیدآوردند؛ ولی دیده شد در روزنامهها و کتابها میرزانصراللهخانمشیرالدوله را بنیانگزار آن ستودند. در جاییکه این مشیرالدوله هیچ کوششی در آن راه نکرد و بلکه خواهیم دید که بمدستی محمدعلیمیرزا ببرداشتن آن میکوشیده، و تنها کاری که او کرده اینست که پس از برداشته شدن عینالدوله بجای او نشسته و مظفرالدینشاه فرمان مشروطه را در زمان سروزیری این بیرون داده.
در تاریخ بیداری ایرانیان چاپلوسانه امیراعظم را که هیچ کاری نکرده از سران آزادی شمرده. علاءالملک را که از دشمنان به نام آزادی بوده، و در زمان «خورده خودکامگی» از سوی محمدعلیمیرزا به پترسبورگ رفته تا زبان روزنامههای آزادیخواه روس را که خرده به بیدادگریهای لیاخف میگرفتند ببندد و امپراطور را به باز گزاردن لیاخف در ایران خرسند گرداند، در میان مردان آزادیخواه یاد کرده و تاریخچهی زندگانیش را نوشته. ناآگاهی ایرانیان از سود و زیان، و سستی اندیشههای ایشان به اندازهایست که کسان بسیاری که از وزیران و دیگران با مشروطه دورویی نموده، و از باغشاه درآمده و در بهارستان جا گرفتهاند، از زبونی اندیشه بدی آنها را ندانسته و به چون و چرایی برنخاستهاند، و تا ما بنویسیم آن کسان را ببدی نمیشناختند.
در جنبش مشروطه دو دسته پا در میان داشتهاند: یکی وزیران و درباریان و مردان برجسته و بنام، و دیگری بازاریان و کسان گمنام و بی شکوه. آن دسته کمتر یکی درستی نمودند و این دسته کمتر یکی نادرستی نشان دادند. هر چه هست کارها را این دستهی گمنام و بیشکوه پیش بردند و تاریخ باید بنام اینان نوشته شود.
ولی چون سستی اندیشه و پستی خویها وارونهی این را خواستار است، در این چندگاه بیکار ننشسته و به وارونه گردانیدن داستانها کوشیده و به روی راستیها پردههایی کشیده، و اگر نوشتن تاریخ باینان، باین سست اندیشگان، واگزار شدی بیگمان همهی داستانها را وارونه گردانیده و تاریخ را بنام دستهی نادرست دیگر پرداختندی.
۴ ـ مردم ایران که گرفتار پراکندگی اندیشهاند، و شما ده تن را دارای یک راه و یک اندیشه نتوانید یافت، پیشآمد مشروطه زمینهی دیگری برای پراکندهاندیشیها شده بود، و بارها در انجمنها گفتگو بمیان آمده و یک رشته سخنان خام و بیپایی از کسان شنیده میشد. در یک جنبشی که هزاران مردان ارجمند و پاک بکوشش برخاستند، و هزاران جوانان جان در راه آن باختند، بیخردانی از ناآگاهی این را یک پیشامد بسیار کوچکی وانموده و چنین میگفتند: «چیزی بود دیگران پیشآورده بودند و خودشان هم برداشتند.»
اینان را چندین درد و بیچارگی هم آمیخته: از یکسو ناآگاهی و نادانی، که از داستان جنبش و رازهای آن چیزی نمیدانند، و از یکسو رشک و خودخواهی، که چشم دیدن و شنیدن نیکیهای دیگران نمیدارند، و از یکسو دشمنی که خودشان یا پدرانشان با جنبش آزادی نمودهاند، و با آنکه امروز از سود و نتیجهی مشروطه بهره میبرند هنوز کینه از دل نزدودهاند. اینها دست بهم داده بچنان گفتههای پست بیخردانهشان وامیداشت، و چون داستان جنبش نوشته شده و کسی آگاهی درستی از آن نمیداشت پاسخ گفته نمیشد.
۵ ـ چنانکه در جنبش مشروطه کار را کسان گمنام و بیشکوه از پیش بردند، ولی چون خواسته میشد جنبش ناانجام بماند آن مردان غیرتمند را کنار زدند، و تا توانستند بدرفتاری نمودند، و زندگی را به آنان تلخ گردانیدند که خود داستان دلسوز دیگریست، و این بسیار ناسزا بود که چنان مردانی نامهایشان نیز از میان رود و باری در تاریخ ارجشناسی از آنان نموده نشود و راستیها بهی پرده نگردد. این کار نه بخدا خوش افتادی، و نه با راستیپرستی و پاکدلی سازش داشتی، و از آنسوی چه از دیدهی پیشرفت توده و کشور، و چه از دیدهی رواجِ خویهای ستوده زیانهای بسیار از آن پدید آمدی.
۶ ـ بسیاری از پیشامدهای ایران در زمان جنبش آزادیخواهی، در روزنامهها و کتابهای اروپایی نوشته شده، ولی پیداست که نویسندگان جز در پی سود کشور خود نبودهاند و برخدادها رویهی دیگری پوشانیدهاند، و ما اگر این تاریخ را ننوشتیمی آنها سند گردیدی و به زیان ایران همیشه پیشرفتی.
۷ ـ یکی از گرفتاریهای ایرانیانست که پیشامدها را زود فراموش کنند، و ما میبینیم دستههای انبوهی آن زمانهای تیرهی گذشته را از یاد بردهاند، و از آسایشی که امروز میدارند خشنودی نمینمایند، و یک چیزی درباید که همیشه روزگارِ درهم و تیرهی گذشته را در پیش چشم اینان هویدا گرداند.
از هر باره که بیندیشیم بایستی این تاریخ نوشته شود و من خود را ناگزیر دیده و به آن برخاستم و پس از رنجهای بسیار اینک به این نتیجه رسیدهام که یک چاپ درستی از آن بیرون دهم، و چون نیک مردانی «شرکتی» پدیدآورده و دررفت[۱]این چاپ را در این هنگام گرانی کاغذ و چاپخانه بگردن گرفتهاند در اینجا من سپاس میگزارم و در بخش بازپسین کتاب چگونگی شرکت و نامهای پدیدآورندگان آن را خواهیم آورد. در اینجا میباید چند چیز را یادآوری کنم:
۱ ـ کسانی چون خود را تاریخنویس میپندارند مرا هم در ردهی خود میشمارند. به آنان یادآوری میکنم که من تاریخنویس نیستم و در ردهی ایشان نمیباشم. بسیار کسانی به یک کاری برخیزند و از ردهی کنندگان آن کار نباشند.
۲ ـ آنچه را که در این تاریخ آوردهام، بیشتر آنها از روی آگاهی هاست که خود میداشتم و یا جسته بدست آوردم، و چیزهایی را هم از کتابها، و روزنامهها، و یادداشتها (که فهرست آنها را در بخش بازپسین خواهم آورد) برداشتهام. هر چه هست این کتاب از روی جستجو و فهم و اندیشه نوشته گردیده و درخور آن میباشد که از سندهای تاریخ ایران شمرده شود. دیگران هم اگر خواهند، از نوشتههای این بردارند، و بنام کتاب (نه بنام من) میان نوشتههای خود یاد کنند. این شیوهای که کسانی در ایران پیش گرفتهاند و سخنی یا کتابی را برداشته و با دستبردهایی دیگر گردانیده و بدزدی بنام خود پراکنده میکنند شیوهی بسیار پستی است و همیشه باید این کسان را به پستی شناخت.
۲ ـ کلمهی «آقا» را توانیم بر سر نامها نخواهیم آورد، چه این معنایی در برنمیدارد و نادانستهای را دانسته نمیگرداند. مردم در روبهرو یکدیگر را «آقا» میخوانند و این یک گونه پاسداریست که با هم مینمایند، ولی در تاریخ جایی برای چنین کاری نیست. مگر آنان که همیشه «آقا» با نامهاشان بوده است و ما هم ناگزیریم بیاوریم.
اما لقبها، ما دوست میداشتیم آنها را هم یاد نکنیم ولی به چند انگیزه ناچاریم:
- نخست بسیار کسانی با لقب شناخته شدهاند و ما نامهای آنان را نمیشناسیم.
- دوم در تلگرافها و نوشتهها که خواهیم آورد بیشتر لقبها یاد شده و این نیک نبودی که تاریخ را دو گونه گردانیم، و در آنها که لقب آورده شده، ما تنها نامها را یاد کنیم.
- سوم باید در تاریخ کوشید و داستانها را بدانسان که رو داده نشان داد، و تا بتوان براستیها نزدیکتر رفت، و برداشتن لقبها با این نکته ناسازگاری بودی و داستانها را بدانسان که بوده نشان ندادی.
ما تا بدیها و کمیهای آن زمان را بازمی نماییم یکی از آن کمیها و بدیها این لقبها بوده و به هیچ راه نبایستی آنها را نشان ندهیم و دیگر گردانیم.
راست است که لقب از میان رفته، ولی باید دانست که کلاهها و رختهای گوناگون آن زمان هم از میان رفته. در جایی که ما در پیکرهها آن کلاهها و رختها را نشان میدهیم و آن را کمکی به روشنی تاریخ میشماریم، انگیزه نمیداشت که از لقبها پرهیز جوییم.
دربارهی خان و میرزا و نامهای شهرهایی که دیگر شده نیز این سخن را میگوییم و اینها را هم بدانسان که آن روز بوده خواهیم آورد تا برسیم به آن زمانی که اینها برداشته شده و یا دیگر گردیده.
تهران بهمنماه ۱۳۱۹
احمد کسروی
- ↑ هزینه