کحل بیداری

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو


بگو به ساقی اگر با منت سر یاریست بیا که مستی این دوره به ز هشیاریست




از آن زمان که نهفت ارغوان ز چهرهٔ خویش عذار زرد من از اشک سرخ گلناریست




دقیقه ایست در آن روی و که نشناسد مگر کسی که دیده اش چو من تاریست




جمال صورت اگر با کمال معنی نیست مباز نقد دل آنجا که از زیان کاریست




ببست پای دل و دست جور بگشاد بتی که شیوه اش عاشق کشی و عیاریست




به سالکان طریقت که میبرد پیام که ترک همرهی ما نه از وفاداریست




برفت از نظر آن ضیاء دیده مرا به دیده در عوض خواب کحل بیداریست




به دشت سینه نشاندم تا نهال غمش چه چشمه ها که به دامان ز چشمم جاریست




تمام به نشود از زخمها سینهٔ فخر نشان تیغ تو ماند که زخم آن کاریست


ویکی‌پدیا

در ویکی‌پدیا موجود است:

کحل بیداری