پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/نهال تازه رسی گفت با درختی خشک
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (نهال تازه رسی گفت با درختی خشک) از پروین اعتصامی |
' |
نهال تازه رسی گفت با درختی خشک | که از چه روی، ترا هیچ برگ و باری نیست | |
چرا بدین صفت از آفتاب سوختهای | مگر بطرف چمن، آب و آبیاری نیست | |
شکوفههای من از روشنی چو خورشیدند | ببرگ و شاخهی من، ذرهی غباری نیست | |
چرا ندوخت قبای تو، درزی نوروز | چرا بگوش تو، از ژاله گوشواری نیست | |
شدی خمیده و بی برگ و بار و دم نزدی | بزیر بار جفا، چون تو بردباری نیست | |
مرا صنوبر و شمشاد و گل شدند ندیم | ترا چه شد که رفیقی و دوستاری نیست | |
جواب داد که یاران، رفیق نیم رهند | بروز حادثه، غیر از شکیب، یاری نیست | |
تو قدر خرمی نوبهار عمر بدان | خزان گلشن ما را دگر بهاری نیست | |
از ان بسوختن ما دلت نمیسوزد | کازین سموم، هنوزت بجان شراری نیست | |
شکستگی و درستی تفاوتی نکند | من و ترا چون درین بوستان قراری نیست | |
ز من بطرف چمن سالها شکوفه شکفت | ز دهر، دیگرم امسال انتظاری نیست | |
بسی به کارگه چرخ پیر بردم رنج | گه شکستگی آگه شدم که کاری نیست | |
تو نیز همچون من آخر شکسته خواهی شد | حصاریان قضا را ره فراری نیست | |
گهی گران بفروشندمان و گه ارزان | به نرخ سود گر دهر، اعتباری نیست | |
هر آن قماش کزین کارگه برون آید | تام نقش فریب است، پود و تاری نیست | |
هر آنچه میکند ایام میکند با ما | بدست هیچکس ایدوست اختیاری نیست | |
بروزگار جوانی، خوش است کوشیدن | چرا که خوشتر ازین، وقت و روزگاری نیست | |
کدام غنچه که خونش بدل نمیجوشد | کدام گل که گرفتار طعن خاری نیست | |
کدام شاخته که دست حوادثش نشکست | کدام باغ که یکروز شورهزاری نیست | |
کدام قصر دل افروز و پایهی محکم | که پیش باد قضا خاک رهگذاری نیست | |
اگر سفینهی ما، ساحل نجات ندید | عجب مدار، که این بحر را کناری نیست |