پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/نهاد کودک خردی بسر، ز گل تاجی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (نهاد کودک خردی بسر، ز گل تاجی) از پروین اعتصامی |
' |
نهاد کودک خردی بسر، ز گل تاجی | بخنده گفت، شهان را چنین کلاهی نیست | |
چو سرخ جامهی من، هیچ طفل جامه نداشت | بسی مقایسه کردیم و اشتباهی نیست | |
خلیقه گفت که استاد یافت بهبودی | نشاط بازی ما، بیشتر ز ماهی نیست | |
ز سنگریزه، جواهر بسی بتاج زدم | هزار حیف که تختی و بارگاهی نیست | |
برو گذشت حکیمی و گفت، کای فرزند | مبرهن است که مثل تو پادشاهی نیست | |
هنوز روح تو ز الایش بدن پاکست | هنوز قلب تو را نیت تباهی نیست | |
بغیر نقش خوش کودکی نمیبینی | بنقش نیک و بد هستیت، نگاهی نیست | |
ترا بس است همین برتری، که بر در تو | بساط ظلمی و فریاد دادخواهی نیست | |
تو، مال خلق خدا را نکردهای تاراج | غذا و آتشت، از خون و اشک و آهی نیست | |
هنوز گنج تو، ایمن بود ز رخنهی دیو | هنوز روی و ریا را سوی تو، راهی نیست | |
کسی جواهر تاج تو را نخواهد برد | ولیک تاج شهی، گاه هست و گاهی نیست | |
نه باژبان فسادی، نه وامدار هوی | ز خرمن دگران، با تو پر کاهی نیست | |
نرفتهای به دبستان عجب و خودبینی | بموکبت ز غرور و هوی، سپاهی نیست | |
ترا فرشته بود رهنمون و شاهانرا | بغیر اهرمن نفس، پیر راهی نیست | |
طلا خدا و طمع مسلک و طریقت شر | جز آستانهی پندار، سجدهگاهی نیست | |
قنات مال یتیم است و باغ، ملک صغیر | تمام حاصل ظلم است، مال و جاهی نیست | |
شهود محکمهی پادشاه، دیوانند | ولی بمحضر تو غیر حق، گواهی نیست | |
تو، در گذر گه خلق خدای نکندی چاه | به رهگذار حیات تو، بیم چاهی نیست | |
تو، نقد عمر گرانمایه را نباختهای | درین جریدهی نو، صفحهی سیاهی نیست | |
به پیش پای تو، گر خاک و گر زر است، چه فرق | بچشم بی طمعت، کوه پر کاهی نیست | |
در آن سفیه که آز و هویست کشتیبان | غریق حادثه را، ساحل و پناهی نیست | |
کسیکه دایهی حرصش بگاهواره نهاد | بخواب رفت و ندانست کانتباهی نیست | |
ز جد و جهد، غرض کیمیای مقصود است | وگر نه بر صفت کیمیا گیاهی نیست |