پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/به آب روان گفت گل کاز تو خواهم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (به آب روان گفت گل کاز تو خواهم) از پروین اعتصامی |
' |
به آب روان گفت گل کاز تو خواهم | که رازی که گویم به بلبل بگوئی | |
پیام ار فرستد، پیامش بیاری | بخاک ار درافتد، غبارش بشوئی | |
بگوئی که ما را بود دیده بر ره | که فردا بیائی و ما را ببوئی | |
بگفتا به جوی آب رفته نیاید | نیابی مرا، گر چه عمری بجوئی | |
پیامی که داری به پیک دگر ده | بامید من هرگز این ره نپوئی | |
من از جوی چون بگذرم برنگردم | چو پژمرده گشتی تو، دیگر نروئی | |
بفردا چه میافکنی کار امروز | بخوان آنکسی را که مشتاق اوئی | |
بد اندیشه گیتی بناگه بدزدد | ز بلبل خوشی و ز گل خوبروئی | |
چو فردا شود، دیگرت کس نبوید | که بی رنگ و بی بوی، چون خاک کوئی | |
دل از آرزو یکنفس بود خرم | تو اندر دل باغ، چون آرزوئی | |
چو آب روان خوش کن این مرز و بگذر | تو مانند آبی که اکنون به جوئی | |
نکو کار شو تا توانی، که دائم | نمانداست در روی نیکو، نکوئی | |
تو پاکیزه خو را شکیبی نباشد | چو گردون گردان کند تندخوئی | |
نبیند گه سختی و تنگدستی | ز یاران یکدل، کسی جز دوروئی |