پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/بشکوه گفت جوانی فقیر با پیری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (بشکوه گفت جوانی فقیر با پیری) از پروین اعتصامی |
' |
بشکوه گفت جوانی فقیر با پیری | بروزگار، مرا روی شادمانی نیست | |
بلای فقر، تنم خسته کرد و روح بکشت | بمرگ قانعم، آن نیز رایگانی نیست | |
کسی بمثل من اندر نبردگاه جهان | سیاه روز بلاهای ناگهانی نیست | |
گرسنه بر سر خوان فلک نشستم و گفت | که خیرگی مکن، این بزم میهمانی نیست | |
به خلق داد سرافرازی و مرا خواری | که در خور تو، ازین به که میستانی نیست | |
به دهر، هیچکس مهربان نشد با من | مرا خبر ز ره و رسم مهربانی نیست | |
خوش نیافتم از روزگار سفله دمی | از آن خوشم که سپنجی است، جاودانی نیست | |
بخنده، پیر خردمند گفت تند مرو | که پرتگاه جهان، جای بدعنانی نیست | |
چو بنگری، همه سر رشتهها بدست قضاست | ره گریز، ز تقدیر آسمانی نیست | |
ودیعهایست سعادت، که رایگان بخشند | درین معامله، ارزانی و گرانی نیست | |
دل ضعیف، بگرداب نفس دون مفکن | غریق نفس، غریقی که وارهانی نیست | |
چو دستگاه جوانیت هست، سودی کن | که هیچ سود، چو سرمایهی جوانی نیست | |
ز بازویت نربودند تا توانائی | زمان خستگی و عجز و ناتوانی نیست | |
بملک زندگی، ایدوست، رنج باید برد | دلی که مرد، سزاوار زندگانی نیست | |
من و تو از پی کشف حقیقت آمدهایم | ازین مسابقه، مقصود کامرانی نیست | |
بدفتر گل و طومار غنچه در گلزار | بجز حکایت آشوب مهرگانی نیست | |
بنای تن، همه بهر خوشی نساختهاند | وجود سر، همه از بهر سرگرانی نیست | |
ز مرگ و هستی ما، چرخ را زیان نرسد | سپهر سنگدل است، این سخن نهانی نیست |