پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/بزرگمهر، به شیروان نوشت که خلق
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (بزرگمهر، به شیروان نوشت که خلق) از پروین اعتصامی |
' |
بزرگمهر، به شیروان نوشت که خلق | ز شاه، خواهش امنیت و رفاه کنند | |
شهان اگر که به تعمیر مملکت کوشند | چه حاجت است که تعمیر بارگاه کنند | |
چرا کنند کم از دسترنج مسکینان | چرا به مظلمه، افزون بمال و جاه کنند | |
چو کج روی تو، نپویند دیگران ره راست | چو یک خطا ز تو بینند، صد گناه کنند | |
به لشکر خرد و رای و عدل و علم گرای | سپاه اهرمن، اندیشه زین سپاه کنند | |
جواب نامهی مظلوم را، تو خویش فرست | بسا بود، که دبیرانت اشتباه کنند | |
زمام کار، بدست تو چون سپرد سپهر | به کار خلق، چرا دیگران نگاه کنند | |
اگر بدفتر حکام، ننگری یک روز | هزار دفتر انصاف را سیاه کنند | |
اگر که قاضی و مفتی شوند، سفله و دزد | دروغگو و بداندیش را گواه کنند | |
بسمع شه نرسانند حاسدان قوی | تظلمی که ضعیفان دادخواه کنند | |
بپوش چشم ز پندار و عجب، کاین دو شریک | بر آن سرند، که تا فرصتی تباه کنند | |
چو جای خودشناسی، بحیله مدعیان | ترا ز اوج بلندی، به قعر چاه کنند | |
بترس ز اه ستمدیدگان، که در دل شب | نشستهاند که نفرین بپادشاه کنند | |
از آن شرار که روشن شود ز سوز دلی | بیک اشاره، دو صد کوه را چو کاه کنند | |
سند بدست سیه روزگار ظلم، بس است | صحیفهای که در آن، ثبت اشک و آه کنند | |
چو شاه جور کند، خلق در امید نجات | همی حساب شب و روز و سال و ماه کنند | |
هزار دزد، کمین کردهاند بر سر راه | چنان مباش که بر موکب تو راه کنند | |
مخسب، تا که نپیچاند آسمانت گوش | چنین معامله را بهر انتباه کنند | |
تو، کیمیای بزرگی بجوی، بیخبران | بهل، که قصه ز خاصیت گیاه کنند |