پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/اشک طرف دیده را گردید و رفت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (اشک طرف دیده را گردید و رفت) از پروین اعتصامی |
' |
اشک طرف دیده را گردید و رفت | اوفتاد آهسته و غلتید و رفت | |
بر سپهر تیرهی هستی دمی | چون ستاره روشنی بخشید و رفت | |
گر چه دریای وجودش جای بود | عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت | |
گشت اندر چشمهی خون ناپدید | قیمت هر قطره را سنجید و رفت | |
من چو از جور فلک بگریستم | بر من و بر گریهام خندید و رفت | |
رنجشی ما را نبود اندر میان | کس نمیداند چرا رنجید و رفت | |
تا دل از اندوه، گرد آلود گشت | دامن پاکیزه را بر چید و رفت | |
موج و سیل و فتنه و آشوب خاست | بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت | |
همچو شبنم، در گلستان وجود | بر گل رخسارهای تابید و رفت | |
مدتی در خانهی دل کرد جای | مخزن اسرار جان را دید و رفت | |
رمزهای زندگانی را نوشت | دفتر و طومار خود پیچید و رفت | |
شد چو از پیچ و خم ره، با خبر | مقصد تحقیق را پرسید و رفت | |
جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم | میوهای از هر درختی چید و رفت | |
عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت | گوش داد و جمله را بشنید و رفت | |
تلخی و شیرینی هستی چشید | از حوادث با خبر گردید و رفت | |
قاصد معشوق بود از کوی عشق | چهرهی عشاق را بوسید و رفت | |
اوفتاد اندر ترازوی قضا | کاش میگفتند چند ارزید و رفت |