وحشی بافقی (غزلیات)/یک ره سال کن گنه بیگناه خود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (یک ره سال کن گنه بیگناه خود) از وحشی بافقی |
' |
یک ره سال کن گنه بیگناه خود | زین چشم پر تغافل اندک گناه خود | |
زان نیمه شب بترس که در تازد از جگر | تاکی عنان کشیده توان داشت آه خود | |
دادیم جان به راه تو ظالم چه میکنی | سر دادهای چه فتنهی چشم سیاه خود | |
بردی دل مرا و به حرمان بسوختی | او خود چه کرده بود بداند گناه خود | |
درد سرت مباد ز فریاد دادخواه | گو داد میزنید تو میران به راه خود | |
زان عهد یاد باد کز آسیب زهر چشم | میداشت نوشخند توام در پناه خود | |
من صید دیگری نشوم وحشی توام | اما تو هم برون مرو از صیدگاه خود |