وحشی بافقی (غزلیات)/گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت)
از وحشی بافقی
'


گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت
آمد چو باد و مضطربم کرد همچو برق وز آتشم زبانه به گردون رساند و رفت
برخاستم که دست دعایی برآورم دشنام داد و راه دگر کرد و راند و رفت
از پی دویدمش که عنان گیریی کنم افراشت تازیانه و مرکب جهاند و رفت
وحشی نشد نصیبم ازو تازیانه‌ای چشمم به حسرت از پی او بازماند و رفت