وحشی بافقی (غزلیات)/گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله)
از وحشی بافقی
'


گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله ز بسکه بی تو خورم خون دل پیاله پیاله
خوش است بزمگه یار و ناله‌ی نی مطرب ز دست یار کشیدن میان لاله پیاله
صفای خاطر رندان ز چله خانه نیابی به دیر رو که پر است از می دو ساله پیاله
بود علامت باران اشک خرمی ما شبی که باده‌ی روشن مه است و هاله پیاله
اگر به چشم تو دعوی نکرد از سر مستی چه شد که بر سر نرگس شکست ژاله پیاله
منه ز دست چو نرگس پیاله خاصه در این دم که لاله می‌دهد و می‌خورد غزاله پیاله
چگونه توبه کند وحشی از پیاله کشیدن که کرده‌اند به او در ازل حواله پیاله