وحشی بافقی (غزلیات)/گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده) از وحشی بافقی |
' |
گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده | ببین کز اشک سرخم سد نشان بر خاک در مانده | |
بیا بنگر که غمناکیست چشم آرزو بر در | به امید نگاهی بر سراین رهگذر مانده | |
بجز من هر کرا دیدی ز بیماران غم گشتی | هنوز از کف منه خنجر که بیمار دگر مانده | |
برآمد عمرها کز دور دیدم نخل بالایش | هنوزم آن قد و رفتار در پیش نظر مانده | |
به هر کس گفته بیتقریب وحشی عرض حال خود | که در بزمت به این تقریب یک دم بیشتر مانده |