وحشی بافقی (غزلیات)/کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید) از وحشی بافقی |
' |
کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید | اگر در بزم او بیند مرا، بر حال من گرید | |
به بزم عیش بی دردان به جانم ، کو غم آبادی | که سوزد یک طرف مجنون و یک سو کوهکن گرید | |
چه میپرسی حدیث درد پروردی که احوالش | کسی هرگز نفهمد بسکه هنگام سخن گرید | |
نشینم من هم از اندوه و، دور از کوی او گریم | غریب و دردمندی هر کجا دور از وطن گرید | |
برو ای پند گو بگذار وحشی را که این مسکین | دمی بنشیند و بر روزگار خویشتن گرید |