وحشی بافقی (غزلیات)/کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش)
از وحشی بافقی
'


کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش گشتیم هیچکاره‌ی ملک وجود خویش
غماز در کمین گهرهای راز بود قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش
من بودم و نمودی و باقی خیال تو رفتم که پرده‌ای بکشم بر نمود خویش
یک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
از چشم من به خود نگر و منع کن مرا بی اختیار اگر نشوی در سجود خویش
گو جان و سر برو، غرض ما رضای تست حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش
بزم نشاط یار کجا وین فغان زار وحشی نوای مجلس غم کن سرود خویش