وحشی بافقی (غزلیات)/چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم) از وحشی بافقی |
' |
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم | مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم | |
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری | غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم | |
مگو وقتی دل سد پارهای بودت کجا بردی | کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم | |
ز سر بگذشت آب دیدهاش از سر گذشت من | به هر کس شرح آب دیدهی گریان خود کردم | |
ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم | باو اظهار سوز سینهی سوزان خود کردم |