وحشی بافقی (غزلیات)/وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز)
از وحشی بافقی
'


وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
ناز بر من کن که نازت می‌کشم تا زنده‌ام نیم جانی هست و می‌آید نیاز ازمن هنوز
آنچنان جانبازیی کردم به راه او که خلق سالها بگذشت و می‌گویند باز از من هنوز
سوختم سد بار پیش او سراپا همچو شمع پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز
همچو وحشی گه به تیغم می‌نوازد گه به تیر مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز