وحشی بافقی (غزلیات)/هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز) از وحشی بافقی |
' |
هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز | وز سر زلف تو انواع پریشانی هنوز | |
سوخت دل از داغ و داغم بار جانسوز آنچنان | جان بر آمد از غم و غم همدم جانی هنوز | |
ای که گویی پیش او اظهار درد خویش کن | خوب میگویی ولی او را نمیدانی هنوز | |
گرچه عمری شد که کشت از درد استغنا مرا | در رخش پیداست آثار پشیمانی هنوز | |
وحشی از طرز سخن بگذر که اینجا عام نیست | طرز خاص نکته پردازان کاشانی هنوز |