وحشی بافقی (غزلیات)/نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص) از وحشی بافقی |
' |
نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص | کو اجل تا سازدم زین درد بی درمان خلاص | |
کار دشوار است برمن ، وقت کار است ای اجل | سعی کن باشد که گردانی مرا آسان خلاص | |
کشتی تابوت میخواهم که آب از سرگذشت | تا به آن کشتی کنم خود را ازین توفان خلاص | |
چند نالم بردرش ای همنشین زارم بکش | کو رهد از درد سر ، من گردم از افغان خلاص | |
بست وحشی با دل خرم ازین غمخانه رخت | چون گرفتاری که خود را یابد از زندان خلاص |