وحشی بافقی (غزلیات)/قصه‌ی می خوردن شبها و گشت ماهتاب

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (قصه‌ی می خوردن شبها و گشت ماهتاب)
از وحشی بافقی
'


قصه‌ی می خوردن شبها و گشت ماهتاب هم حریفان تو می‌گویند پیش از آفتاب
آگهم از طرح صحبت تا شمار نقل بزم گر نسازم یک به یک خاطر نشانت بی حساب
مجلسی داری و ساغر می‌کشی تا نیمشب روز پنداری نمی‌بینیم چشم نیمخواب
باده گر بر خاک ریزی به که در جام رقیب می‌خورد با او کسی حیف از تو و حیف از شراب
وحشی دیوانه‌ام در راستگوییها مثل خواه راه از من بگردان خواه رو از من بتاب