وحشی بافقی (غزلیات)/عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته‌اند

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته‌اند)
از وحشی بافقی
'


عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته‌اند عاشقی را مایه‌ی بی اعتباری گفته‌اند
کوه محنت بر دلم نه منتت بر جان من عاشقی را رکن اعظم بردباری گفته‌اند
پای تا سر بیم و امیدم که طور عشق را غایت نومیدی و امیدواری گفته‌اند
پیش من هست احتراز از چشم و دل از غیر دوست آنچه اهل تقویش پرهیزکاری گفته‌اند
راست شد دل با رضای یار و ، رست از هجر و وصل آری آری راستی و رستگاری گفته‌اند
من مرید عشق گر ارشاد آن شد حاصلم آن صفت کش نام موت اختیاری گفته‌اند
زیستن فرعست وحشی ، اصل پاس دوستیست جان و سر سهلست اول حفظ یاری گفته‌اند