وحشی بافقی (غزلیات)/شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست)
از وحشی بافقی
'


شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست اگر غلط نکنم از منش ملالی هست
ز رشک قرب من ای مدعی خلاص شدی ترا نوید که بر خاطرش خیالی هست
به رخصت تو که رفتیم و درد سر بردیم ترا ملالی و مارا هم انفعالی هست
به بوستان تو گر مرغ ما نمی‌گنجد گرش ز بال درستی شکسته بالی هست
تو بد مزاج چه بی اعتدال و بد خویی طبیعتی و مزاجی و اعتدالی هست
سفارش دل خود با تو این زمان گفتم ز گریه روز وداع توام مجالی هست
چو قصد رفتن آن کوی کرد وحشی گفت که فکر باطل و اندیشه‌ی محالی است