وحشی بافقی (غزلیات)/سد دشنه بر دل میخورم و ز خویش پنهان میکنم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (سد دشنه بر دل میخورم و ز خویش پنهان میکنم) از وحشی بافقی |
' |
سد دشنه بر دل میخورم و ز خویش پنهان میکنم | جان گریه بر من میکند من خنده بر جان میکنم | |
خون قطره قطره میچکد تا اشک نومیدی شود | وز آه سرد اندر جگر آن قطره پیکان میکنم | |
دست غم اندر جیب جان پای نشاط اندر چمن | پیراهنم سد چاک و من گل در گریبان میکنم | |
گلخن فروز حسرتم گرد آورد خاشاک غم | بی درد پندارد که من گشت گلستان میکنم | |
غم هم به تنگ آمد ولی قفلست دایم بر درش | این خانهی تنگی که من او را به زندان میکنم | |
امروز یا فردا اجل دشواری غم میبرد | وحشی دو روزی صبر کن کار تو آسان میکنم |