وحشی بافقی (غزلیات)/رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من)
از وحشی بافقی
'


رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
طایری بودم من و غوغای بال افشانیی چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت ورنه کس هرگز نمی‌رنجیده از افعال من
گشته‌ام آواره سد منزل ز ملک عافیت می‌دواند همچنان بخت بد از دنبال من
ساده رو وحشی که می‌خواهد به عرض او رسید آنچه هرگز شرح نتوان کرد یعنی حال من