وحشی بافقی (غزلیات)/دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو) از وحشی بافقی |
' |
دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو | اگر با من رفیقی میروم آمادهی ره شو | |
سبک باش ای صباح روز عشرت بس گران خیزی | تو هم از حد درازی ای شب اندوه کوته شو | |
هنوز از شب همان پاس نخست است ای فلک مارا | چه شد چون دیگران گو یک شب ما هم سحر گه شو | |
ز سیمای قصب درماهتاب افتاده جانها را | برآی ابر مشکین سایه پوش طلعت مه شو | |
بهشتی هست نام آن مقام عشق و حیرانی | ولی تا عقل هست آنجا نشاید رفت آگه شو | |
قبول ورد مردم از تک و پوی عبث خیزد | نه مردود در کس باش و نه مقبول در گه شو | |
هوای طبع تشویشات دارد خوش بیا وحشی | به اطمینان خاطر گوشهای بنشین مرفه شو |