وحشی بافقی (غزلیات)/خرم دل آن کس که ز بستان تو آید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (خرم دل آن کس که ز بستان تو آید) از وحشی بافقی |
' |
خرم دل آن کس که ز بستان تو آید | گل در بغل از گشت گلستان تو آید | |
ما با لب تفسیده ره بادیه رفتیم | خوش آنکه ز سرچشمهی حیوان تو آید | |
خوش میگذری غنچه گشای چمن کیست | این باد که از جنبش دامان تو آید | |
بر مائدهی خلد خورانم همه خونم | رشک مگسی کان ز سر خوان تو آید | |
گو ماتم خود دار و به نظاره قدم نه | آنکس که به راه سر میدان تو آید | |
سر لشکر هر فتنه که آید پی جانی | تازان ز ره عرصهی جولان تو آید | |
وحشی مرض عشق کشد چاره گران را | بیچاره طبیبی که به درمان تو آید |