وحشی بافقی (غزلیات)/به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن) از وحشی بافقی |
' |
به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن | حیات خضر خواهی فکر آب زندگانی کن | |
ز اهل نشأه حرفی یاد دارم جان من بشنو | نشین با شیشه همزانو و می را یار جانی کن | |
دل مینای میباید که باشد صاف با رندان | دگر هرکس که باشد گو چو ساغر سرگرانی کن | |
به آواز دف و نی خاکبوس دیر میگوید | بیا خاک در میخانه باش و کامرانی کن | |
ز رنگ آمیزی دوران مشو غافل ز من بشنو | می رنگین به جام انداز و عارض ارغوانی کن | |
نصیحت گوش کن وحشی که از غم پیر گردیدی | صراحی گیر و ساغر خواه و خطی از جوانی کن |