وحشی بافقی (غزلیات)/این بس که تماشایی بستان تو باشم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (این بس که تماشایی بستان تو باشم) از وحشی بافقی |
' |
این بس که تماشایی بستان تو باشم | مرغ سر دیوار گلستان تو باشم | |
کافیست همین بهرهام از مائدهی وصل | کز دور مگس ران سر خوان تو باشم | |
این منصب من بس که چو رخش تو شود زین | جاروب کش عرصهی جولان تو باشم | |
خواهم که شود دست سراپای وجودم | در شغل عنان گیری یکران تو باشم | |
در بزمگه یوسف اگر ره دهدم بخت | درآرزوی گوشهی زندان تو باشم | |
در تشنگیم طالع بد جان به لب آرد | گر خود به سر چشمهی حیوان تو باشم | |
من وحشیم و نغمه سرای چمن حسن | معذورم اگر مرغ غزلخوان تو باشم |