وحشی بافقی (غزلیات)/از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما)
از وحشی بافقی
'


از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما خنجر به جای برگ برآرد درخت ما
الماس ریزه شد نمک سوده‌ی حکیم در زخم بستن جگر لخت لخت ما
با اینهمه خجالت و ذلت که می‌کشم از هم فرو نریخت زهی روی سخت ما
زورق گران و لجه خطرناک موجه صعب ای ناخدا نخست بینداز رخت ما
وحشی تو بودی و من و دل، شاه وقت خویش آتش فکند شعله‌ی گلخن به تخت ما