هاروت و ماروت فخر شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو


ای مه زهره جبین بنما به ما ها روت را آرزو دارد که بیند دیدۀ ما روت را




دیدۀ ماروت را هیهات کی تانست دید ای که زد در پرده رویت راه دل هاروت را




راه دل هاروت را در پرده زد دیدار تو وای اگر بی پرده بیند دیدۀ ما روت را




بی گمان مستور دارد روی از شرم رخت بنگرد بی پرده گر خورشید ما هاروت را




باورت ناید که گردد روز محشر آشکار اندرین تیره شب ای مه باز بنما روت را




چشم او نادیده میگفتم که قتلم کار اوست این زمان دانم که جرمی نیست تنها روت را




نیست این سحر حلال ای فخر از اعجاز کم نکته ای آموز ازآن هاروت و هم ماروت را



M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۵۵ (UTC)