هاتف اصفهانی (گزیده‌ی اشعار رشحه)/شب و روز من آن داند که دیده است

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' هاتف اصفهانی (گزیده‌ی اشعار رشحه) (شب و روز من آن داند که دیده است)
از هاتف اصفهانی
'


شب و روز من آن داند که دیده است پریشان زلف او را بر بناگوش ندارم عقل در کف ای خوشا دی ندارم هوش در سر ای خوشا دوش نگه می‌کردی و می‌بردیم عقل سخن می‌گفتی و می‌بردیم هوش عیان روی گل و دامان گلچین نشاید گفت بلبل را که مخروش