هاتف اصفهانی (گزیده‌ی اشعار رشحه)/تو آن شهریاری که از آستینت

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' هاتف اصفهانی (گزیده‌ی اشعار رشحه) (تو آن شهریاری که از آستینت)
از هاتف اصفهانی
'


تو آن شهریاری که از آستینت کشد بر سر خویش خورشید معجر چو از خون گردان و از گرد میدان شود دشت دریا شود بحر چون بر فلک گردد از نوک رمحت مشبک زمین گردد از نعل رخشت مجدر