هاتف اصفهانی (غزلیات)/چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا کنی
نسخهٔ تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۱۰ توسط Pedram.salehpoor (گفتگو | مشارکتها)
' | هاتف اصفهانی (غزلیات) (چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا کنی) از هاتف اصفهانی |
' |
چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا کنی که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنایت و این کرم همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون شکنی پیالهی ما که خون به دل شکستهی ما کنی تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین همهی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی