هاتف اصفهانی (غزلیات)/پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | هاتف اصفهانی (غزلیات) (پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش) از هاتف اصفهانی |
' |
پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش | که داغ تازهای بگذاردم بر دل ز هجرانش | |
پس از عمری که میگردد به کامم یک نفس گردون | نمیدانم که میسازد؟ همان ساعت پشیمانش | |
چو از هم آشیان افتاد مرغی دور و تنها شد | بود کنج قفس خوشتر ز پرواز گلستانش | |
ز بیتابی همی جویم ز هر کس چارهی دردی | که میدانم فرو میماند افلاطون ز درمانش | |
دلش سخت است و پیمان سست از آن بیمهر سنگیندل | نبودم شکوهای گر چون دلش میبود پیمانش | |
به من گفتی که جور من نهان میدار از مردم | تو هم نوعی جفا میکن که بتوان داشت پنهانش | |
تن هاتف نزار از درد دوری دیدی و دردا | ندانستی که هجرانت چها کرده است با جانش |