نظامی (مخزن الاسرار)/مبدی از کشور هندوستان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (مخزن الاسرار) (مبدی از کشور هندوستان) از نظامی |
' |
مبدی از کشور هندوستان | رهگذری کرد سوی بوستان | |
مرحلهای دید منقش رباط | مملکتی یافت مزور بساط | |
غنچه به خون بسته چو گردون کمر | لاله کم عمر ز خود بیخبر | |
از چمن انگیخته گل رنگ رنگ | وز شکر آمیخته می تنگ تنگ | |
گل چو سپر خسته پیکان خویش | بید به لرزه شده بر جان خویش | |
زلف بنفشه رسن گردنش | دیده نرگس درم دامنش | |
لاله گهر سوده و فیروزه گل | یک نفسه لاله و یک روزه گل | |
مهلت کس تا نفسی بیش نه | کس نفسی عاقبت اندیش نه | |
پیر چو زان روضه مینو گذشت | بعد مهی چند بدان سو گذشت | |
زان گل و بلبل که در آن باغ دید | ناله مشتی زغن و زاغ دید | |
دوزخی افتاد بجای بهشت | قیصر آن قصر شده در کنشت | |
سبزه به تحلیل به خاری شده | دسته گل پشته خاری شده | |
پیر در آن تیز روان بنگریست | بر همه خندید و به خود برگریست | |
گفت بهنگام نمایندگی | هیچ ندارد سر پایندگی | |
هر چه سر از خاکی و آبی کشد | عاقبتش سر به خرابی کشد | |
به ز خرابی چو دگر کوی نیست | جز بخرابی شدنم روی نیست | |
چون نظر از بینش توفیق ساخت | عارف خود گشت و خدا را شناخت | |
صیرفی گوهر آن راز شد | تا به عدم سوی گهر باز شد | |
ای که مسلمانی و گبریت نیست | چشمهای و قطره ابریت نیست | |
کمتر ازان موبد هندو مباش | ترک جهانگوی و جهانگو مباش | |
چند چو گل خیرهسری ساختن | سر به کلاه و کمر افراختن | |
خیز و رها کن کمر گل ز دست | کو کمر خویش به خون تو بست | |
هست کلاه و کمر آفات عشق | هر دو گروه کن به خرابات عشق | |
گه کلهت خواجگی گل دهد | گه کمرت بندگی دل دهد | |
کوش کزین خواجه غلامی رهی | یا چو نظامی ز نظامی رهی |