ناصر خسرو (قصاید)/هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | ناصر خسرو (قصاید) (هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور) از ناصر خسرو |
' |
هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور | تا نوفتد ستور تو ناگه به جر و لور | |
موری تو و فلک به مثل زنده پیل مست | دارد هگرز طاقت با پیل مست، مور؟ | |
شور است آب او ننشاندت تشنگی | گر نیستی ستور مخور آب تلخ و شور | |
بیدار شو زخواب، سوی مردمی گرای | یکبارگی مخسپ همه عمر بر ستور | |
زنهار تا چنان نکنی کان سفیه گفت | «چون قیر به سیاه گلیمی که گشت بور» | |
لختی عنان مرکب بدخوت بازکش | تا دستها فرو ننهد مرکبت به گور | |
گیتیت بر مثال یکی بدخو اژدهاست | پرهیزدار و با دم این اژدها مشور | |
شاهان دو صد هزار فرو خورد و خوار کرد | از تو فزون به ملک و به مال و به جاه و زور | |
از بیوفا وفا به غنیمت شمار ازانک | یک قطره آب نادره باشد زچشم کور | |
گر نیستت چو نوش خور و چون خزت گلیم | بنگر به یار خویش که او گرسنه است و عور | |
ای کرده خویشتن به جفا و ستم سمر | تا پوستین بودت یکی، بادبان سمور | |
وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم | گاهی به بحر رومی و گاهی به کوه غور | |
هردو یکی شود چو زحلقت فرو گذشت | حلوا و نان خشک در آن تافته تنور | |
آن کس که داشت آنچه نداری تو او کجاست؟ | کار چو تار او همه آشفته گشت و تور | |
پای تو مرکب است و کف دست مشربه است | گر نیست اسپ تازی و نه مشربه بلور | |
اکنون نگر به کار که کارت به دست توست | برگ سفر بساز و بکن کارها به هور | |
بار درخت دهر توی جهد کن مگر | بی مغز نوفتی ز درختت چو گوز غور | |
غره مشو بدانکه تو را طاهر است نام | طاهر نباشد آنکه پلید است و بی طهور | |
فعل نکو ز نسبت بهتر، کز این قبل | به شد ز سیمجور براهیم سیمجور | |
بنگر به چشم بسته به پل بر همی روی | بسیار بر مجه به مثال گوزن و گور | |
این کالبد خنور تو بودهاست شست سال | بنمای تا چه حاصل کردی در این خنور |