ناصر خسرو (قصاید)/در این مقام اگر می مقام باید کرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | ناصر خسرو (قصاید) (در این مقام اگر می مقام باید کرد) از ناصر خسرو |
' |
در این مقام اگر می مقام باید کرد | بکار خویش نکوتر قیام باید کرد | |
به هرچه خوشترت آید زنامها، تن را | به فعل خویش بدان نام نام باید کرد | |
که نام نیکو مرغ است و فعل نیکش دام | زفعل خویش بر این مرغ دام باید کرد | |
زخوی نیک و خرد در ره مروت و فضل | مر اسپ تن را زین و لگام باید کرد | |
بدین لگام و بدین زینت نفس بدخو را | در این مقام همی نرم و رام باید کرد | |
اگر دلت بشکسته است سنگ معصیتش | دل شکسته به طاعت لجام باید کرد | |
اگر سلامت خواهی ز جهل بر در عقل | سلام باید کرد و مقام باید کرد | |
اگر خرد نبود، از دو بد نداند کس | به ذات خویش که او را کدام باید کرد | |
وگر کریم شود آرزوت نام و لقب | کریموار فعال کرام باید کرد | |
جفا و جور و حسد را به طبع در دل خویش | نفور و زشت و بد و سرد و خام باید کرد | |
چو بر تو دهر به آفات خود زحام کند | تو را ز صبر به دل بر زحام باید کرد | |
وگر به غدر جهان بر تو قصد چاشت کند | تو را به صبر برو قصد شام باید کرد | |
به فعل نیک و به گفتار خوب پشت عدو | چو عاقلان جهان زیر بام باید کرد | |
سفیه را به سفاهت جواب باز مده | ز بیوفا به وفا انتقام باید کرد | |
و گر زمانه به گرگی دهد عنانش را | برو ز بهر سلامت سلام باید کرد | |
و گر چه خاص بوی، خویشتن ز بهر صلاح | میان عام چو ایشانت عام باید کرد | |
به قصد و عمد چو چیزی حلال دارد دهر | به سوی خویش مر آن را حرام باید کرد | |
جهان به مردم دانا تمام خواهد شد | پس این مرا و تو را می تمام باید کرد | |
به باغ دین حق اندر ز بهر بار خرد | زبانت را به بیان چون غمام باید کرد | |
رخ از نبید مسائل به زیر گلبن علم | به قال و قیل تو را لعل فام باید کرد | |
به حرب اهل ضلالت ز بهر کشتن جهل | سخنت را چو برنده حسام باید کرد | |
کمانت خاطر و حجت سپرت باید ساخت | ز نکتههای نوادر سهام باید کرد | |
چو ناصبی معربد دلام خواهد ساخت | تو را جزای دلامش دلام باید کرد | |
مسافرند همه خلق و نیستند آگاه | که می نوای شراب و طعام باید کرد | |
ز بهر کردن بیدار جمع مستان را | یکی منادی برطرف بام باید کرد | |
که «چند خسپید ای بیهشان چو وقت آمد | که تیغ جهل همی در نیام باید کرد» | |
بکام و ناکام از بهر زاد راه دراز | زمین به زیر کیت زیر گام باید کرد | |
به زیر آتش اندیشه زاد باید پخت | زعلم حق زبان را زمام باید کرد | |
چو بینظامی دین را نظام خواهی داد | نظام دینی دون بینظام باید کرد | |
زبانت اسپ کنی چونت راه باید رفت | بگاه تشنه کف دست جام باید کرد | |
چرا چو سوی تو نامه پیام بفرستد | تو را به هر کس نامه پیام باید کرد؟ | |
اگر کسی را اسپ است یا غلام تو را | روانت بندهی اسپ و غلام باید کرد؟ | |
گر آب روی همی بایدت، قناعت را | چو من به نیک و بد اندر امام باید کرد | |
وگرنه همچو فلان و فلان به بیشرمی | به پیش خلق رخان چون رخام باید کرد | |
محال باشد اگر مر کریم را به طمع | ثنای بیخردان و لام باید کرد | |
جهان پر از خس و پرخار و پر ورام شدهاست | تو را کلام همی بیورام باید کرد | |
وگر نصیحت را روی نیست، خاموشی | ز نیک و بدت به برهان لثام باید کرد | |
به زاد این سفرت سخت کوش باید بود | که این همی سوی دارالسلام باید کرد | |
بجوی امام همامی از اهلبیت رسول | که خویشتنت چنو می همام باید کرد | |
تو را اگر نبود ناصحی امام امروز | بسی که فردا «ای وای مام» باید کرد |