می تراود مهتاب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
در متن این مقاله از هیچ منبع و مأخذی نام برده نشدهاست. شما میتوانید با افزودن منابع برطبق اصول اثباتپذیری و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیپدیا کمک کنید. مطالب بیمنبع احتمالاً در آینده حذف خواهند شد. |
میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب نيست يکدم شکند خواب به چشم ِ کس و ، ليک غم ِ اين خفتهی ِ چند خواب در چشم ِ ترم میشکند .
نگران با من استاده سحر
صبح ، میخواهد از من
کز مبارک دم ِ او آورم اين قوم ِ بهجانباخته را بلکه خبر
در جگر خاری ليکن
از ره ِ اين سفرم میشکند .
نازکآرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب ای دريغا ! به برم میشکند
دستها میسايم
تا دری بگشايم ،
بر عبث میپايم
که بهدر کس آيد ؛
در و ديوار ِ به هم ريختهشان
بر سرم میشکند .
میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب مانده پایآبله از راه ِ دراز بر دم ِ دهکده ، مردی تنها ؛ کولهبارش بر دوش ، دست ِ او بر در ، میگويد با خود : - « غم ِ اين خفتهی ِ چند خواب در چشم ِ ترم میشکند ! » ...