ملک الشعرا بهار (قصاید)/نخلی که قد افراشت، به پستی نگراید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | ملک الشعرا بهار (قصاید) (نخلی که قد افراشت، به پستی نگراید) از ملک الشعرا بهار |
' |
نخلی که قد افراشت، به پستی نگراید | شاخی که خم آورد، دگر راست نیاید | |
ملکی که کهن گشت، دگر تازه نگردد | چو پیر شود مرد، دگر دیر نپاید | |
فرصت مده از دست، چو وقتی به کف افتاد | کاین مادر اقبال همه ساله نزاید | |
با همت و با عزم قوی ملک نگهدار | کز دغدغه و سستی کاری نگشاید | |
گر منزلتی خواهی، با قلب قوی خواه | کز نرمدلی قیمت مردم نفزاید | |
با عقل مردد نتوان رست ز غوغا | اینجاست که دیوانگیی نیز بباید | |
یا مرگ رسد ناگه و آسوده شود مرد | یا کام دل از شاهد مقصود برآید | |
راه عمل این است، بگویید ملک را | تا جز سوی این ره سوی دیگر نگراید | |
یاران موافق را آزرده نسازد | خصمان منافق را چیره ننماید |