ملك سليمان بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو


نه از تو پای گريزم نه با تو دست ستيزم چو نيست جز تو پناهی هم از تو بر توگريزم




زمانه شيشهٔ عمرم بشكست باز تو مشكن ستاره راند به خشمم مران به خشم تو نيزم




چنان نه رشته گسستم ازو كه باز توان بست چنان ز پا نفتادم كه خود ز جای نخيزم




اگر به دست من افتد متاع دنيی و عقبی به خاكپای عزيزت كه در قدوم تو ريزم




چر ا به ملك سليمان روم كه هست جم اينجا مرا كه كعبه تو باشی چه حاجتی به حجيزم




سر منست و كف پای دوست بیدل ازين پس جدا كنند حريفان مگر به خنجر تيزم



M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۲۷ (UTC)––––