مـــرغ دل بیدل شیرازی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۲۶ توسط M rastgar (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


ســر و کارم به ســر زلف کســی افتادست که در آن دام چو من بسته بسی افتادست




ناله ای میرســدم با اثر از سینه به گوش مـــــرغ دلباز مگـــر در قفســی افتادست




این بود شعلۀ عشق تو که در سینۀ ماست آتشـــی را که به خاشـاک و خسی افتادست




یا بـود وادی ایمــن که در آن مــوسی را از ره دور نظــــــــر بـر قبســـی افتادست




گشــت بیـدار مگـر بخــت کـه شهبــازی را میـــل خاطــــر به شـــــکار مگســی افتادست




جان رسـید اسـت بلب در غـم او بیدل را کار این خستـــه به آخــــر نفســی افتادست


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۶:۵۶ (UTC)