مسعود سعد سلمان (قطعات)/آگاه نیست آدمی از گشت روزگار

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' مسعود سعد سلمان (قطعات) (آگاه نیست آدمی از گشت روزگار)
از مسعود سعد سلمان
'


آگاه نیست آدمی از گشت روزگار شادان همی نشیند و غافل همی رود
دل بسته‌ی هواست گزیند ره هوا تن بنده‌ی دل آمد و با دل همی رود
هر باطلی که بیند گوید که هست حق حقی که رفت گوید باطل همی رود
ماند بدانکه باشد بر کشتیی روان پندارد اوست ساکن و ساحل همی رود