محتشم کاشانی (قطعات)/دلافروز شمع شبستان انس
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (قطعات) (دلافروز شمع شبستان انس) از محتشم کاشانی |
' |
دلافروز شمع شبستان انس | چراغ بدر ز بده دودمان | |
گل کم بقا سرو کوته حیات | نهال خزان دیده پیش از خزان | |
درخشان سهیل سریع الغروب | بدیع زمانه بدیع الزمان | |
مه چارده سالهای کام یافت | مه چارده را باو توامان | |
درین بزم فانی به کوشش رساند | فلک نغمه ارجعی ناگهان | |
دمی کز در او در آمد اجل | برآمد غریو از زمین و زمان | |
چو او بر زبان راند حرف وداع | پدر نطق را تیغ زد بر زبان | |
چو پیک اجل دامن او گرفت | دردیدند یاران گریبان جان | |
چو او ساغر مرگ بر لب نهاد | لب از کردهی خود گزید آسمان | |
چو او چشم برهم نهاد از قضا | شد از غصهی چشم قدر خون فشان | |
چو او در جوانی کفن پوشد شد | سیهپوش گشتند پیر و جوان | |
چو او گشت بر اسب چوبین سوار | سوار فلک را ز کف شد عنان | |
چو تابوت او شد روان همچو تیر | ز بار الم گشت قدها کمان | |
چو شد مهد آن ناز پرور زمین | بلرزید بر خود زمین و زمان | |
پسر رفت و یار پدر شد جنون | جنونی که کردش به صحرا دوان | |
جنونی که مجنون اگر داشتی | برآوردی از کوه و هامون فغان | |
به چشم خود از گریه نزدیک شد | که نگذارد از روشنایی نشان | |
چو از گریهاش مینمودند منع | به زاری همی گفت کای دوستان | |
بدیعالزمان رفته از دیدهام | که بیاو مبیناد چشمم چشم جهان | |
چو این بیت برخواند تاریخ وی | شد از اولیم مصرع او عیان |