محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/شدم از گریه نابینا چراغ دیدهی من کو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه) (شدم از گریه نابینا چراغ دیدهی من کو) از محتشم کاشانی |
' |
شدم از گریه نابینا چراغ دیدهی من کو | سیه گزدید بزمم شمع مجلس دیدهی من کو | |
عنان بخت هر بی دل که بینی دلبری دارد | نگهدار عنان بخت بر گردیدهی من کو | |
به میزان نظر طور بتان را جمله سنجیدم | ندیدم یک کران تمکین بت سنجیدهی من کو | |
بود دامن به دست صد خس این گلهای رعنا را | گل یکرنگ دامن از خسان برچیدهی من کو | |
چو مجنونی ببینی در بیابانها بپرس ای مه | که مجنون بیابان گرد محنت دیدهی من کو | |
چو ناوک خورده صیدی را تنی بسمل بگو با خود | که صید زخمی در خاک و خون غلطیدهی من کو | |
ز اشک محتشم افتاد شور اندر جهان بی تو | تو خود هرگز نگفتی عاشق شوریدهی من کو |