محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/دلم آزاد از دامش نمیگردد چه دامست این
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه) (دلم آزاد از دامش نمیگردد چه دامست این) از محتشم کاشانی |
' |
دلم آزاد از دامش نمیگردد چه دامست این | زبانم کوته از نامش نمیگردد چه نام است این | |
گر آید روز روشن ور رود دور از رخ و زلفش | نه من یابم که صبح است آن نه دل داند که شامست این | |
به کامم روز و شب در عاشقی اما به کام که | به کام آن که جان مییابد از مرگم چه کام است این | |
تو گرم عیش با غیر و مرا هر لحظه در خاطر | که میسوزد دلت بر من چه سوداهای خام است این | |
یکی را ساختی محرم یکی را کشتی از حرمان | فراموش کار من بنگر کدامست آن کدامست این | |
بخور خونم چو آب و غیر، گر آبت دهد مستان | که پیش نیک و بددانان حلالست آن حرامست این | |
ز حالات دگرگون محتشم میریزد از کلکت | گهی آب و گهی آتش چه ترتیب کلامست این | |
چه گویم نطقم آن قدرت ندارد | که اینجا کلک خود در جنبش آرد | |
کند آغاز ناخوش داستانی | برد خوشحالی از طبع جهانی | |
یزک سپاه هجران که نمود پیشدستی | عجب ارنگون نسازد علم سپاه هستی | |
ز می فراق بوئی شده آفت حضورم | چه حضور ماند آن دم که رسد زمان مستی | |
عجب است اگر نمیرم که چو شمع در گدازم | ز بلند شعله وصلی که نهاده روبه پستی | |
چه کنی امیدوارم به بقای صحبت ای گل | تو که پای بر صراحی زدی و قدح شکستی | |
چه دهی تسلی من به بشارت توقف | تو که محمل عزیمت ز جفا به ناقه بستی | |
بجز این که نقد دین را همه صرف کردم آخر | تو ببین چه صرف کردم من ازین صنمپرستی | |
به دو روزه وصلی باقی چه امید محتشم را | که بریده بیم هجرش رگ جان به پیشدستی |